به نام خدا
نام خدا سرآغاز کار عشق تو در سینه ی ما جاودان آه سخن گفتنت وای مرا خواندنت تو همه نازی عسل تو دریا ی آرامش، مروازید آن با همه خوبی صفا درد تو در جان من داغتر از آه من دل شکست بی صدا عقل شیدای تو غرور من هر زمان در کف تو ملعبه جای تو اندر خیال! روی تو پنهان زمن متن تو آزار من آه من اندر نهان عشق من آواز من تو همه برنامه ای وقت به وقت روز به روز سهم من از روز تو؟ خارج برنامه ام! سوختم و سوختم گفتم و نشنیدم آه خدایا به داد! این چه معامل بود؟ در پی شکوه نیام! درد نیز گفته ام بهر لالایی دل بهر توجه به قلب آه سرد میدهم سوی خداوند خود این دل بشکسته را سوی که باید برم؟ آه در این شهر یک بندزنی پیدا میشود؟ با این دل شکسته میتوان اندرز به مردم گفت؟ نوشته شده توسط مصطفی در یکشنبه 85/7/2 و ساعت 10:0 عصر
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|